فیلم “تل ماسه: قسمت دوم” پیام هشداردهنده فرانک هربرت را نادیده گرفته است
به گزارش وبسایت دانلود فیلم و به نقل از برخورد دهنده در پایان تل ماسه: قسمت دوم ، پل آتریدس (Timothée Chalamet) دستور میدهد که لژیونهایش از فرمن باید به «بهشت» هدایت شوند، آغاز جنگ مقدسی که سراسر جهان شناخته شده را فرا خواهد گرفت. این موجی از خشونت است که پل از زمان
به گزارش وبسایت دانلود فیلم و به نقل از برخورد دهنده در پایان تل ماسه: قسمت دوم ، پل آتریدس (Timothée Chalamet) دستور میدهد که لژیونهایش از فرمن باید به «بهشت» هدایت شوند، آغاز جنگ مقدسی که سراسر جهان شناخته شده را فرا خواهد گرفت.
این موجی از خشونت است که پل از زمان ورودش به آراکیس پیشبینی کرده بود و مدت زیادی تلاش کرد تا از آن اجتناب کند. اما پیشگویی که منجر به ظهور یک دوک جوان به رهبری در میان فریمن ها شد، نیرویی بسیار قدرتمند است که پس از رها کردن آن قابل کنترل نیست. این دو عنصر – رهبر کاریزماتیک و اقدامات پیروان او – در هسته اصلی یکی از پیام های اصلی مجموعه کتاب های فرانک هربرت قرار دارند. اما این پیام در اقتباس دو قسمتی فیلم کمی درهم و برهم شده است.
هشدار فرانک هربرت در «تلماسه» مواظب قهرمانان بود
هنگامی که Dune و دنباله های آن مورد توجه قرار گرفت و مصاحبه کنندگان با آنها تماس گرفتند، فرانک هربرت سخاوتمندانه الهامات خود را برای سریال به اشتراک گذاشت. او در مورد یک مقاله برنامه ریزی شده اما نانوشته در مورد برنامه ای برای کنترل تپه های شنی که ابتدا تخیل او را برانگیخت، نگرانی های او در مورد بوم شناسی، زندگی T. E. Lawrence، و الگوهای سیاسی و مذهبی در طول تاریخ، فئودالیسم و مسیحیت در میان آنها بحث کرد. از این ترکیب ایدهها، دون و پل آتریدس، پسر دوک نجیب، پسری که در مهارتهای رزمی عالی و تواناییهای مافوق بشری پرورش یافته و آموزش دیده، و زمانی که به آراکیس میآید، بهرهمند از افسانههای دیرینه یک مسیحایی دیگر بود، آمدند. جهان: مهدی، لسان الغائب.
پل و مادرش، بانوی جسیکا از بن گسریت، هر دو از این پیشگویی برای زنده ماندن استفاده میکنند، البته به دلیل وحشیانهی قدرت نبرد فرمنها – و شدت باورشان، بدون قید و شرط. در رمان، مانند فیلم، پل در نهایت تلاش خود را برای جلوگیری از یک جهاد فریمن به نام خود ناامیدکننده میبیند، اما او همچنان نقش خود را به عنوان لیسان الگایب بازی میکند تا انتقام پدر مقتول خود را بگیرد و تاج و تخت را از امپراتور پادیشاه شادام چهارم بگیرد. .
لحظه پیروزی پل بر دشمنانش، اولین کتاب Dune را به پایان می رساند. این پایانی بود که هربرت میگفت «اردوگاه [عمدی]»، فرصتی برای خوشگذرانی با هزینههای شخصیتهای خاص و پایان ناگهانی داستان در حالی که خواننده بیشتر میخواهد. با این حال، وقتی زمان تحویل در Dune Messiah و Children of Dune فرا رسید، هربرت کمتر بازیگوش بود. حتی در درون خود Dune، که در امتداد یک سناریوی کاملاً کهنالگوی «سفر قهرمان» اجرا میشود، دیدگاههای پل از آینده و تلاشهای بیهودهاش برای اجتناب از جهادی که میبیند، پیروزی او را تضعیف میکند.
در دنباله ها، به طور کامل تضعیف شده است. جامعه فرمن توسط قدرت فاسد شده است، خواهر پل در حالی که به عنوان نایب السلطنه عمل می کند، دیوانه می شود، میلیاردها نفر در سراسر امپریوم می میرند، و رویاهای پیشاپیش پل را منزوی می کند و با آگاهی از آینده ای وحشتناک که نمی تواند با خود روبرو شود، منزوی می شود.
این نزول پل در میان سه کتاب، مفهومی کلیدی از Dune را، حداقل در سه گانه اولیه آن، نشان می دهد: خطرات تسلیم تفکر ما به رهبران کاریزماتیک. همانقدر که پل قهرمان است و در ابتدا به نظر می رسد به همان اندازه که آرمان او و فریمن عادل است، ارادت بردگی به او هیچ کنترلی بر قدرت او ندارد و انگیزه هایی را که نمی تواند مدیریت کند را بیدار می کند. یا همانطور که خود هربرت یک بار گفته است: «نکته اصلی [Dune] این است: مراقب قهرمانان باشید. خیلی بهتر است [به] قضاوت خود و اشتباهات خود تکیه کنید.»
پیام کتاب های «تلماسه» روشن است. در فیلم ها، ناسازگار است
فرانک هربرت دیدگاه خود را در مورد آنچه که زمانی «سندرم ابرقهرمانی» نامیده بود، به طور کاملاً واضح در مصاحبهها و اغلب به صورت طولانی بیان کرد. پس از شنیدن توضیح نویسنده در مورد پیامدهای انتخاب های پل، جایی برای ابهام وجود ندارد. اما اگر هیچکدام از مصاحبههای هربرت را نخواندهاید یا به آن گوش ندادهاید و فقط کتاب اول را خواندهاید، موضوع آنقدر قوی نیست. این بدان معنا نیست که روشن نیست. مونولوگ های درونی پل ترس او از جهاد آینده را به وضوح به خوبی نشان می دهد، و تلاش های او و جسیکا برای استفاده از پیشگویی فریمن دقیقاً مدفون نیست. اما در رمان، جنبه تاریک سفر قهرمان پل در تپههای شنی بیش از آنکه با نثر و دیالوگ توضیح داده شود، از طریق کنش نشان داده میشود. من تردید دارم که پیام را ظریف بنامم، اما این یکی از جنبههای Dune است که در امتداد این اصل اندرو استانتون قرار میگیرد: به مخاطبان دو و دو بدهید، اما بگذارید خودشان به چهار نفر برسند.
اگر از نویسنده/کارگردان دنیس ویلنوو بپرسید، چنین فضایی برای خوانندگان برای اضافه کردن چیزها نتیجه معکوس برای هربرت داشت. ویلنوو به A.V گفت: «او احساس می کرد که خوانندگان او را اشتباه متوجه شده اند. باشگاه. او گفت که Dune Messiah برای مقابله با تصورات اشتباه مبنی بر اینکه پولس یک قهرمان بی لک است نوشته شده است. هربرت به نوبه خود گفت که Dune Messiah توسط مجله آنالوگ جان دبلیو کمپبل به دلیل سرگردانی به قلمرو ضدقهرمان رد شد، اما او همچنین ادعا کرد که سه مدخل اول Dune در ذهن او یک کتاب بودند. برای جلوگیری از چنین ابهامی، ویلنوو داستان را با معرفی عنصری از شک و تردید نسبت به پیشگویی در جامعه فرمن، که عمدتاً توسط چانی (زندایا) تجسم یافته بود، اصلاح کرد و پایان را از چشم چانی به تصویر کشید، زیرا او آغوش مسیحیت پل را به عنوان خیانت و افشای آن می دانست. شهوت قدرت او
قبل از این پایان، شکاکان در میان فریمن ها فرصت کافی دارند تا تحقیر خود را نسبت به پیشگویی های مذهبی ابراز کنند و در مورد چانی، ترس خود را از دستکاری و به بردگی گرفتن توسط چنین افسانه هایی ابراز کنند. خود پل در برابر هر گونه تظاهر به شخصیت لیسان الگایب برای مدت طولانی تری مقاومت می کند. او حتی با مادرش بر سر تلاشهای او برای تقویت ایمان به افسانهها وارد مشاجره میشود، برنامهای که او با احتیاط کمتری نسبت به کتاب دنبال میکند، و برنامهای که در نوری آشکارا بدخواهانهتر از آنچه در صفحه بود ارائه شده است.
چنین اصراری بر خطرات مسیحیت جایی برای ابهام باقی نمی گذارد، اما خطر تذهیب سوسن را نیز به همراه دارد. با وجود تمام دیالوگ هایی که به مخاطب می گوید این افسانه های مهدی چقدر اشتباه هستند و چقدر خطرناک است که پل آنها را در آغوش بگیرد، فیلم چیزی بیشتر از آنچه در کتاب اول بود نشان نمی دهد.
در کتاب اول، جهاد (کلمه ای که به طور محسوسی در هر دو فیلم ویلنوو وجود ندارد، علیرغم حضور همه جانبه آن در رمان) هنوز اتفاق نیفتاده است. پوسیدگی در جامعه فرمن از قدرت هنوز اتفاق نیفتاده است. تنها اهداف خشونت فریمن هارکونن ها و سارداوکارها هستند، نیروهای آشکارا شیطانی که نیات آنها برای فریمن ها نسل کشی است. دستکاری و نابودی یک انتخاب وحشتناک است، اما Dune: Part Two از تاکید بر خطرات اولی بسیار بدون مثال رنج می برد – و علیرغم اینکه دومی بدتر بدتر است.
مفهوم ضدقهرمان در “تلماسه: قسمت دوم” با تغییرات نسبت به کتاب مخدوش شده است
با توجه به اظهار ناامیدی ویلنوو از اتکای بیش از حد به دیالوگ، صحبت بیش از حد در مورد تأکید بر احتیاط قهرمان بدون حمایت کافی، دامی طعنه آمیز برای Dune: Part Two است که باید در آن گرفتار شود. اما یکی دیگر از پیامدهای طعنه آمیز تغییرات، مخدوش شدن پیام علیه قهرمانان است. انکار قویتر و طولانیتر پل از هرگونه هویت مسیحایی در فیلم را در نظر بگیرید. دقیقا چه چیزی نظر او را تغییر می دهد؟ در کتاب، این تصمیمی است که او دور و برش می رقصد، رویاهای پیشگویش مدام او را آزار می دهد، تا اینکه یک سوء قصد غیرقابل پیش بینی او را مجبور به نوشیدن آب زندگی می کند.
در فیلم ویلنوو، زمانی که فید-راوتا (آستین باتلر) یک سیچ (جامعه فریمن) را بیرون میکشد، پل تحریک میشود. به خاطر داشته باشید که در فیلم، فریمن ها لیزرهایی دارند که می توانند کشتی های هارکونن را با یک شلیک بیرون بیاورند، و گورنی هالک (جاش برولین) فقط اتم های خانواده آتریدها را دوباره به دست پل می سپارد. هر چقدر هم که تلفات حمله Feyd-Rautha وحشتناک باشد، این تنها پیروزی واقعی هارکونن در برابر فرمن است که در فیلم نشان داده شده است. مطمئناً فضایی برای تنظیم استراتژیها و بازیابی دست بالا بدون توسل به آب کرم روانگردان و یک چهره ناگهانی در مورد پیشگوییها وجود دارد.
سکوت پل بخشی از درخواست او برای متعصبان مذهبی در میان فریمن ها است. تواضع به عنوان نشانه دیگری در نظر گرفته می شود که او لسان الگایب واقعی است. اما زمانی که هیچ سودی برای او به همراه ندارد، به این سکوت ادامه می دهد. به نظر می رسد او در برابر خدایی شدن مرده است تا زمانی که برای داستان لازم باشد که او نیست. و زمانی که او این تغییر را در تفکر ایجاد میکند، کاملاً غوغا میکند. تلاش های مستمر او برای اجتناب از یک جهاد جهانی یا مهار آن، درست تا زمان دوئل او با فیض روثه، از بین رفت.
ممکن است به خوبی استدلال شود که تغییرات پل اخطار هربرت را تقویت می کند. اما علاوه بر اینکه معکوس پل در مورد مسیحیت در فیلم بسیار ناگهانیتر است، باید به برخی از توضیحات طولانیتر هربرت درباره موضوع ضدقهرمانیاش توجه کرد. او بیش از یک بار تأکید کرد که پل یک شخصیت قهرمان در Dune بود. او به برایانت گامبل گفت: «من برای ایجاد یک رهبر کار کردم که واقعاً یک فرد جذاب و کاریزماتیک باشد، به دلایل خوب.» هربرت در مصاحبه ای مشترک با دیوید لینچ قبل از آزادی Dune در سال ۱۹۸۴، خاطرنشان کرد که اکثر مسیحیان در تاریخ، چهره هایی را با دلایل خوبی برای به چالش کشیدن قدرت ها اصلاح می کردند، و اینکه پل نه تنها در این سنت، بلکه یک “صادق و قابل اعتماد” بود. رهبر وفادار به مردمش» هرکسی بخواهد از آن پیروی کند.
هربرت ادامه داد که نقص مهلک چنین رهبرانی در پاسخ به آنها بود. هر تصمیمی که چنین رهبرانی بگیرند، چه درست و چه نادرست، توسط پیروانشان به طرز بردگی اطاعت و تقویت می شود و ساختارهای قدرت جدیدی ایجاد می کند که افراد فاسد را جذب می کند. به عبارت دیگر، Dune یک هشدار دو قسمتی است: مراقب قهرمانان باشید، اما همچنین مراقب لژیون های بی چون و چرای باشید که می توانند آنها را به سمت خود بکشند.
تلماسه: قسمت دوم، با نشان دادن رشد پل در چنین نور آشکارا منفی (و دلخواه) جذابیت و قهرمانی مست کننده ای را که پل و فریمن ها را فرا می گیرد، کمرنگ می کند. و فیلم با تزریق شک و تردید در بین فریمن ها، خطر لژیون ها را کمرنگ می کند. پولس، و پیشگویی که او سعی دارد به آن دست یابد، مورد تردید، تردید و مقاومت قرار گرفته است. و با تفسیر قهرمانانی که جلوتر از هر عملی که ممکن است آن را نشان دهد، داستان هشدار دهنده Dune به یک آشفتگی گیج می رسد.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 31 در انتظار بررسی : 31 انتشار یافته : ۰